۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

" شهیار " نام گوچک من زیباست

تقدیم به قله دست نایافتنی  شعر وترانه نوین  ایران  " شهیار قنبری "_ بامشاد تابناک 

دوباره بگو " شهیار " 
نام کوچک من زیباست 
..........................

نوشتن درباره یک هنرمند کار ساده ای نیست _  باید هنر مند باید  تا بتوانی در هزار توی افکار واندیشه های یک هنرورز سرک بکشی _ باید هزاران واژه دست نخورده  وناب رابه خط کنی _ آرایش  وویرایش نمایی تاشاید بتوانی تنها گوشه ای از دنیای شگفت یک هنرمند را باز نویسی  نمایی .
من هنرمند نیستم اما " واژه ها " را یه اندازه یک " کوچه " از یک شهر می شناسم
نوشتن درباره " شهیار قنبری " اما کار دشوار تری است چراکه او به معنای دقیق کلمه یک هنرمند " شایسته وناب  " است
شهیار قنبری متولد 1329 تهران _ فرزند حمید قنبری   با سرایش ترانه " قصه دوماهی " پای در چای پای  بزرگان می گذارد _ شهیار درباره سرایش  ترانه قصه دوماهی می گوید   :" بند ناف ترانه من این چنین  بریده می گردد "

تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام 

گرچه نام " شهیار " با ترانه سرایی درگوش زمان وزمانه   پیچیده است اما هنر سرودن ( شعر وترانه ) تنها گوشه کوچکی از چندین هنراین هنرمند  " کمیاب " است .
شهیار  آهنگ ساز است _ نمایش نامه می نویسد _ مجری قابلی است _ فیلم سازی وبرنامه سازی برای رسانه ها را هم درپرونده خود دارد و دیگر اینکه  بازیگر برنامه های رادیویی نیز هست _ آنچه براین مجموعه سرشار می افزاید " صدای شهیار " است 
وقتی یک ترانه سرا باصدای خوش خود ترانه اش رابخواند " زیبایی  " یک اثر هنری به نقطه اوج خود می رسد  و شهیار چنین است ......... 
شهیار  _ دوباره بگو _ شهیار    نام کوچک من زیباست 

ما دوماهی  باعشق تنگی " تنگ بلور " را تحمل می کردیم 
 تا آن لحظه که " خانه خراب " حفت من راکشت وخورد 
ومن  اکنون  درتنهایی  " تنگی " تنگ بلور را حس می کنم 
و ترسی که درجان من افتاده است _ 
حس غریبی درگوش من زمزمه می کند 
زمان فرارسید 
اکنون نوبت من است    _ سایه  " جفتخوار "  را می بینم 

شصت وپنج ساله است 
با کوله باری از " واژه های تازه وناب  "
بامشتی از ستاره و با دنیایی از پیام 
پرسه زنان درکوچه های شهر می گردد
بهرکس می رسد یک " یک لبخند و یک کلمه هدیه می دهد 

نفس بکش  _ جمله هایش  را بالا  بکش  که 
بوی گل سرخ در پگاهی تابستانی دارند 
همانند " عقاقی " لمیده بردیوار  درکوچه " حمید "
که هر رهگذری را سرمست می کند 

دنیای شهیار " دنیای رنگارنگی است _  آرمان شهری در دل تاریکی 
که تنها  برق ترانه هایش فضا را روشن کرده است 

ولی قهرمان قصه ما دلتنگ است 
دلتنگ از کسانی که " حتی " زحمت  چند بار تکرار نام  او " شهیار " راهم بخود روا نمی دارند 
دلتنگ است از " بی هنرانی " که  در کارخانه تولیدی " ترانه های یک بار مصرف " شب وروز مشغول تولید " اند  

شگفتا  و شگفتا که  هنرمند ما دراین برهه زمانی تنها ارزویش ساختن  یک " فیلم " است 
ولی کو ؟ چه کسی حاضر است سرمایه اش را دراختیار کسی قراردهد که حاضر نیست هنرش را در آشفته بازار " تجارت شبه ترانه  " به معرض فروش ومزایده  بگذارد و ترجیح می دهد نوشت هایش درکشوی میز خاک بخورند تا به دست هنرمندان یک شب زایش وشب دیگر پژمرده نیافتد 
شهیار را کم تر می فهمند وکم تر گوش   می کنند چراکه دنیای " شهیار " گرچه درنهایت  بی پیرایگی  وروان ی  " است اما گام گذاشتن دراین دنیا " کار هرکسی " نیست " هم هوش می خواهد و هم گوش نیوش " 
گم شدن دراین دنیای شگفت " سخت " است وهرکه گم شد دیگر یافتن او کاریست دشوار 
جاذبه دنیای " شهیار " گرچه قوی است اما هرکسی را بخود جذب نمی کند چراکه " دنیای فهم ودرک وشعور " است 
دنیای " شهیار " درعمق " دریاهاست _ جایی که شاعر ما " صد پله پائین می رود تا با " دریا " گریه کند 
درگوشه ای  در کنج صدفی  مروارید وار گریه می کند 
دوست دارد درسمفونی آبی سوز  مشکوک سازها را گریه می کند 

شاعر ما گرچه در " غربت ناخواسته " زندگی می کند اما پس از فرود در مهرآباد و رد شدن از کوچه " حمید " شوق پرسه زدن در تخت جمشید اورا به پس کوچه های تاریخ می کشاند ..
و............ تاریخ مغول را با شهادت  حریق بلبل فریاد می زند 
قهرمان قصه ما ازجنگ وخون بیزار است و صلح وآشتی را آرزو کرده وبه سرداران " بی سر " توصیه می کند :
جنگجو _ جنگجو .............. از آشتی بگو 

هدف از این نوشتار شعر وترانه شناسی " شهیار " نیست که فرصتی زیاد و تاملی افزون می طلبد _ نگارنده برآن است که به سهم خود بعنوان یک علاقمند به شهیار و ترانه نوین بدین وسیله ازاین " ابر هنرمند " سپاسگزاری نماید که موسیقی ماندگار امروز ما وام دار ایشان است .